دیروز ظهر وقتی از خرید برگشتم دیدم خپل خان خودشو جلو تلوزیون ولو کرده و خوابش برده. تا صدای درو شندید بیدار شدو دوید سمتم. اولش خیلی خوشحال شدم که اومده به استقبالم ولی دیدم از کنارم بی توجه رد شدو رفت به سمته ... (همون wc خودمون).
خیلی حرصم گرفت می تونست زود تر بره اونجا که منو این همه ذوق مرگ نکنه. ازش که پرسیدم گفت: دلم نمیو مد از خواب بیدار بشم اماتو که اومدی منم از خواب پریدمو دیدم چه بهتر که فرصتو مغتنم بشمورم.
نتیجه ی اخلاقی: اصلا نباید به شورو هیجانه مردا توجه داشتو دل خوش کرد بهشون
جالب بود. ولی بهت بگم همه ی مردا اینجوری نیستن. وقتی میان به سمتت ممکنه کاره دیکه ای داشته باشن مثله این که بخاد بدونه چی خریدیو چرا پولتو دور ریختی
سلام. حالا خوبه نگفت چراا یه جوری اومدی که منو از خواب بیدار کردی؟
همونشم شانس اوردم
سلاااااااااااااااام
به دنیای وبلاگ نویسی خوش امدی امیدوارم موفق باشی
پستتم برای اولین پست قشنگ بود
مردا غیر قابل پیش بینی هستن ):
زیاد جذاب نبود
خپل خان اینجا خپل خان اونجا خپل خان هرجا
سلام ما هم یه خپل خان خونمون داریم
ولی من چیزی ازش نمیدونم
ولی یه روز میفهمم...
سلام رامونا بانوی عزیزم
از قبل از عید تا حالا آپ نکرده بودی و دلم تنگ شده بود واسه وبلاگت و خودت...