هویت انسانی

ما بیش از آنیم که هستیم...

هویت انسانی

ما بیش از آنیم که هستیم...

فرهنگ و ادبیات...

سلام دوستان گرامی. 

     به عقیده ی من فرهنگ و تمدن هر کشور به ادبیات اون کشوره و ادبیات هر کشور به در شعرش خلاصه می شه.

 

   حال مقایسه کنیم اشعار حافظ ها و سعدی های قرون گذشتمون رو با اشعاری که در ده های قبل سروده شده و توسط خوانندگانی مثل سیاوش ها و معین ها خوانده شده و با شعر های ساسی مانکن ها... 

 

1) حضرت حافظ:: 

* دست از طلب ندارم تا کــام من بر آید 

                            یا تن رسد به جانان یا جـــــــان ز تن بر آید

 

* اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را 

                           به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارارا

  

* آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست 

                           هر کجا هست خدایـــا به ســـــلامت دارش

 

 2) جناب آقای معین::

* برای من نوشته: گذشته ها گذشته تمام قصه ها هوس بود 

                             برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود

 

* دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون 

                                 تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه  

 ای روزگار لعنتی تلخ بهت هر چی بگم 

                          من به زمین و آسمون  دست رفاقت نمی دم.

 

 

 * از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ 

                            گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ 

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار 

                     تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگه دار

 

3) ساسی مانکن:: 

*دلم به هیچ سمتی نه پیش نرفت
                                آخه چقدر خوشگلی بی شرف؟
  

*بیا پیشم بمون یه وقت نری از تو قلبم
                                آره آره من عاشقت بودم از قبلاّ

 

*ولی من می خوام که با تو فاز بگیرم
                             اگه بخوای بری کف پاتو گاز بگیرم

 

(و تو خود بخوان حدیث مفص از این مجمل) 

 

 ادبیات و کلام و لغات استفاده شده توسط حضرت حافظ و جناب آقای معین و ساسی مانکن رو مقایسه کنید. که به نظرم نیازی به توضیح نداره. 

و اما عمق... 

    حافظ تا پای جان برای جانانش می ایسته و برای رسیدن بهش از همه جیزش می گذرد. 

معین یارشو از دست داده و افسوس جدا شدنه عشقش رو می خوره و باز هم به پای عشقش هست و امید به برگشت داره. 

و اما ساسی مانکن، کسی که از عشق هیچ بویی نبرده و  می گه یه وقت از دلم نری... مگه عشق واقعی از دل بیرون می ره؟ و اگر قرار باشه بره یا نره با گفتن و جلوشو گرفتن دیگه نمی ره؟ تنها چیزی که امثال ساسی مانکن ها از جنس مخالف می فهمند همون فاز گرفتنه خودشونه که در این جا می می گیم خلایق هر چه لایق. 

زمینی ترین و کوته فکر ترین تفکر راجع به بانوان فاز گرفتن و این جور چیز هاست حال آنکه یک بانو می تواند اوووج تعالی یک مرد باشد... 

متاسفانه تفکر نسل جدید ساسی مانکنی شده. فرهنگمون هم به همین سمت پیش می ره و طلاق رایج می شه چرا که تنها چیزی که هر کس از یارش انتظار داره فاز گرفتنه که اگه یه دفه هم فاز نگرفت طبیعیه که اون زندگی به پایان برسه چرا که همه چیز در ظاهر خلاصه می شه و از اون عشقی که قدما و عشاق بهره بردند هیچ اثری نمانده. 

                                        با آرزوی موفقیت برای همه.

بانوی آفتاب و ماهتاب

قلم آن همیشه راستین تاریخ توان نوشتن ندارد.

                و من نیز چگونه بیان کنم شهادت بانوی آفتاب و ماهتاب را؟

             غمی به سنگینی سلسله جبال اندوه بر دوشم هست که توان برداشتن قلم را ندارم. و اگر بردارم از چه بگویم؟

 از غصب خلافت؟ این که چیزی نیست!

از بیعت زوری؟ برای ما غمی است تکراری.

از در افتادن با دخت پیامبر؟

             این است اوج مصیبت که توان و  اجازه ی گفتن ندارم و امید که مسکوت گذاشتن این حقیقت را حمل بر قصور کوتاهی در نوشتن ندانند که جز حیای از بیان کردن نیست!

                 ای کاش فدک این همه اسرار نداشت

                                      ای کــاش مدینه در و دیوار نداشت

                فریــــــــــاد دل محسن زهرا این است

                                     ای کاش در سوخته مسمار نداشت

               تقدیم به آنانکه زهرایی اند

سال جدید

سلام. 

سال جدید مبارک! 

 

آمد و شد سالها نکاتی و به آدم یاد می ده که خیلی هاشو بلدیم خیلی ها شم ... 

 

ما از سال جدید خونه تکانی و دل تکانی و دور ریختنه کدورت هارو (شده به حرف) بلدیم، اما دقت نکردیم که بزرگترین درس سال جدید کنار گذاشتن سال قبلیه!!! 

 

همه دیدیم سال 89 با چه شکوهی ازش استقبال شد! چقدر ازش به نیکی یاد کردیم و چه شور و اشتیاقی برای اومدنش داشتیم. اما... 

 

آیا برای سال 88 و 87 و ... نداشتیم این شور و هیجانو؟ چرا داشتیم اما خیلی یادمون نمیاد. ما فقط از سال جدید نو شدنو یاد گرفتیم. اما آیا ندیدیم که همین سال جدید با این همه ارج و غرب چگونه بعد از 11 ماه دلمونو می زنه و آرزوی تموم شدنشو می کنیم؟ همین سالی که یه روز براش هورا می کشیدیم یه روزم اه اه بهش می گیمو می خوایم بندازیمش دور!!! 

 

پس یکی از درسای سال جدید اینه که به حرفه مردم خیلی توجه نداته باشیم و بدونیم اگه یه روز به به چه چه می کنن، یه روزم پیف پیف و اه اه می کنن. 

 

امید وارم هیچ وقت از داشته ی خودمان غافل نشیم. حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) به هشام می فرمایند: اگر دُر در دست توست و مردم گفتند گردوست تو بدان که چه در دست داری و اگر گردو در دست توست و مردم گفتند دُر در دست داری بدان که چه در دست داری و گول حرف مردم را نخور... 

 

سال و سالهای خوبی داشته باشید

قیمت شناسی

    قیمت هر کاله می دانی که چیست 

                                           قیمت خود را ندانی ابلهیست 

 

      امروزه به علت پیشرفت تکنولوژی و در دسترس بودن اطلاعات به اصطلاح عمومی و بی کاری و اتلاف وقت ما همه از هر چیزی سر رشته داریم و تو هر زمینه ای کارشناسیم. به عنون مثال اگه از ما قیمت گوشت و ماشین و خونه و فلان CD آهنگ و هزاران کالای دیگه بپرسن به طور دقیق و کامل اطلاع داریم اما... 

 

  ... اما اگه بخواییم براورد کنیم چند می ارزیم و چقدر ارزنده ایم نمی تونیم این کار و انجام بدیم!!! 

 

ارزش ما شده به لباسی که می پوشیم و ماشینی که سوار می شیم و تحصیلاتی که نداریم و خالی بندی هایی که برای دیگران می کنیم! و این شده افتخار ما!! ارزش انسانیت از بین رفته! ارزش هویت ما رفته زیر سوال و ... 

 

هارون الرشید به بهلول می گه چند می ارزم؟ 

- 50000 دینار! 

- این که فقط پول لباسمه!   

- منم همونو گفتم اگه این سوالو تو حموم ازم می پرسیدی می گفتم 1دینار 

- خوبه باز به اندازه ی 1 دینار می ارزم! 

- اون یک دینار هم که پوله لنگت می شه!!! 

 

     خلاصه به جای اینکه ذهنمونو پر از اطلاعات بیهوده بکنیم و مغزمون گورستانی از اطلاعات بی فایده باشه و به دنبال این باشیم که در دانستن قیمت کالاهای مختلف آپ دیت باشیم و همه چیز و بروز بدونیم، بیاییم از قیمت خودمون آگاه باشیم و برای بالا رفتن قیمتمون تلاش کنیم و هر روز خودمون رو با روز قبل ارزیابی کنیم که چقدر پیشرفت داشتیم. 

 

به امید موفقیت برای همه ی ایرانیان

آجر یا توپ پلاستیکی

    وزن ما آدما به کیلو و گرم نیست. به حرفایه که می زنیم، کارهایی که می کنیم و عکس العملامون در مواقع خاص و با برخورد به موانع و اتفاقات مختلفه... 

     

   ما می تونیم مثله یه توپ سبک باشیم و با هر بادی سمت و سو عوض کنیم و یا می تونیم مثله یه آجر باشیم که هر کس که لگدی به ما زد به جای اینکه ما حرکت کنیم اون خودشو پس بکشه و بره. حالا اینکه چقدر از توپ سبک تر باشیم و یا از آجر سنگین تر به خواست خودمونه که می خواییم بازیچه ی دیگران باشیم یا انقدر بزرگ و مهم باشیم که در لحظات حساس و جاهای تعیین کننده رو مون حساب باز کنن و ما تاثیر گذار باشیم.

    اگر می خواییم بزرگ و بزرگتر باشیم، باید مغزمون و فکرمون و بزرگ کنیم و مثله جسم که با مواد خوراکی بزرگ می شه، باید ورودی خوبی به مغزمون داشته باشیم تا انتظار بزرگ شدن و سنگین شدنش و داشته باشیم. 

کتاب، اونم نه هر کتابی، شنیدن نصایح بزرگان و تجربه داران، زیاد فکر کردن به خودمون و ماوقع کاری که می خواییم انجام بدیم و تعیین هدف و تلاش برای رسیدن بهش از راهکارهایه اساسی بزرگ شدن و سنگین شدنمونه. 

تبعیت کور کورانه از هر چیز اعم از مُد، حرف و سخن بیهوده و هوا و هوس حیوانی به شدت آدمو مثله اون توپی می کنه که بازیچه دست این و اونه و تمام عمر کاری و می کنیم که دیگران می خواهند. که این نوعی برده بودنه. ما فکر می کنیم که  در دنیای امروز تاریخ برده داری تمام شده حال آنکه بیش از پیش تابع و برده ی دیگرانی از جمله کمپانی های مختلفی هستیم که بی جهت به آنچه که برای ما فراهم می کنند توجه می کنیم و سر سپرده ی آنانیم... 

 

بیایید برای خود ارزش بیشتری قائل باشیم.